کد خبر 273330
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۷:۱۲

شهید مرتضی مطهری آن‌گونه که خانواده و نزدیکانش دیدند

واکنش شهید مطهری به مرد مشروب فروش

واکنش شهید مطهری به مرد مشروب فروش

در شماره‌های ۵ و ۶ ماهنامه «شاهد یاران» بخشی از روایت‌های صمیمی، انسانی و ملموس از شهید مرتضی مطهری را از زبان فرزندان، همسر، دوستان و همراهان نزدیک ایشان می خوانیم که در ادامه آمده است.

به گزارش پایگاه خبری حیات، روایاتی منتشر نشده از سیره شخصی، رفتارهای خانوادگی و سبک زندگی شهید مرتضی مطهری، از زبان فرزندان، همسر، دوستان و همراهان نزدیکش در میان خاطراتی که از استاد شهید مرتضی مطهری به‌جا مانده، روایت‌هایی هست که کمتر در محافل رسمی یا رسانه‌ای شنیده‌ایم؛ روایت‌هایی صمیمی، انسانی و ملموس از یک متفکر بلندآوازه که در کنار اندیشه خود، پدری مهربان، همسری صبور، فرزندی وفادار و انسانی دقیق و منظم بود. ماهنامه «شاهد یاران» در شماره‌های ۵ و ۶ خود بخشی از این روایت‌ها را منتشر کرده که حال‌وهوای تازه‌ای از زندگی خصوصی و منش اخلاقی این استاد شهید را پیش روی ما می‌گذار. در ادامه، منتخبی از این روایت‌ها که توسط نزدیک‌ترین اعضای خانواده، دوستان و همراهان شهید مطهری بیان شده‌اند، بازخوانی می‌شود.

غم از دست دادن شخصیت‌های علمی و فکری

من فرزند بسیار عزیزی را از دست دادم و در سوگ او نشستم که از شخصیت‌هایی بود که حاصل عمرم محسوب می‌شد در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه‌ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریک از داشتن این شخصیت‌های فداکار که در زندگی و پس از آن با جلوه خود نورافشانی کرده‌اند و می‌کنند. من اگرچه فرزند عزیزی را که پاره تنم بود، از دست دادم، لیکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد. مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان با قدرت بیان کم‌نظیر بود رفت و به ملأ اعلی پیوست، لیکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی‌اش نمی‌رود. (راوی: امام خمینی (ره))

ابراز احترام و نگاه حضرت آقا به شهید مطهری

به نظر من مرحوم مطهری با دو ابزار، با دو وسیله می‌توانست تفاهم و نزدیکی بین دو قشر روحانیون و تحصیل‌کرده‌های جدید را به وجود بیاورد: یکی تلاش عملی، و دیگری غنای شخصیت خود ایشان. استاد مطهری مرد بسیار دقیق و ظریفی بود و به شدت تحت تاثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار داشت. با دیوان حافظ و اشعار عرفانی و با قرآن زیاد مانوس بود. تصور می‌کنم اینطور بود که هر شب ایشان تا یک مقداری قرآن نمی‌خواند نمی‌خوابید! هر وقت با او وارد صحبت می‌شدی، از افاده علمی، حتی در ضمن مذاکرات روزمره و سیاسی غفلت نداشت، یعنی همان موضوعات را با آیه‌ای از قرآن مجید یا حدیثی از پیغمبر و ائمه اطهار علیهم‌السلام یا نقلی از فلان عالم دینی و فیلسوف الهی و مادی یا شعری، از عارف و شاعر در هم می‌آمیخت. در حفظ کیان اسلام و روحانیت شیعه و بزرگداشت علمای دینی و ایجاد تحول و دگرگونی در سازمان روحانیت سید بلیغ داشت و همین‌ها اساس کار و فکر او را تشکیل می‌دادند. (راوی: حجت الاسلام علی دوانی صفحه 10)

آزادی بیان تا حد نفاق

شهید مطهری معتقد بودند در تعیین مرز آزادی بیان و تفکر، تا آنجا که نفاق در کار نیست، باید افراد در بیان عقیده خود آزاد باشند و حتی در جمهوری اسلامی، کسانی هم که اعتقادی به اسلام و جمهوری اسلامی ندارند، باید در بیان عقاید و آرای خود آزاد باشند. به شرط آنکه سخنانشان بر مبنای تفکر باشد. شهید مطهری تا زمانی که مسئله نفاق وجود نداشت، بسیار باز و آزاد و همراه با تساهل برخورد می‌کردند. ولی هنگامی که مسئله نفاق پیش می‌آمد، چنان شدید مقابل و برخورد می‌کردند که مایه تعجب همه کسانی می‌شدند که ایشان را فردی بسیار آرام، صبور و اهل مدارا می‌دانستند. نمونه‌اش همان برخوردی بود که ایشان با سازمان مجاهدین خلق داشتند که برخورد بسیار تند و شدیدی بود. چون ایشان یقین پیدا کرده بودند که سران این سازمان، مارکسیست هستند و با آنکه از قرآن و نهج البلاغه دم می‌زنند، از این‌ها به عنوان ابزار استفاده می‌کنند. (راوی: دکتر علی شریعتی، صفحه 13)

جستجوی حقیقت در روایات

روایتی هست که روزی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از جایی عبور می‌کردند، دیدند عده‌ای دور سنگی جمع شده‌اند و هر یک سعی دارند آن را بلند کنند تا ثابت شود که قوی‌ترین فرد کیست. رسول گرامی صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «می‌خواهید به شما خبر دهم که کدام یک قوی‌ترید؟ اگر انسان از کسی خوشش آمد، صفات خوبی را به او نسبت ندهد که در او نیست و همچنین اگر از کسی نفرت داشت، خصلت‌های شنیعی را که در او نیست، به او نسبت ندهد و بر خود مسلط باشد. و جز حق، چیزی را نگوید از همه شما قوی‌تر است.» آقای مطهری هیچ ابایی از سوال کردن نداشتند، یک بار در مدرسه از من پرسیدند که این روایت را کجا دیده‌ام. من هم گفتم که در کتاب اصول کافی دیده‌ام. ایشان یادداشت کردند و بعد هم در کتاب داستان و راستان دیدم که آن را نقل کرده‌اند. (راوی:حجت‌الاسلام شیخ علی اصغر مروارید؛ صفحه 22)

شجاعت و همگامی با مردم در روزهای اوج‌گیری انقلاب

در میدان انقلاب یک مرتبه دیدم یک نفر از پشت سر می‌گوید «آقای شجونی، آقای شجونی! اوضاع خراب است. مرگ بر شاه شروع شد. بیا با هم برویم!» برگشتم، دیدم آقای مطهری است. مرا بغل کرد و بوسید. با او به طرف میدان آزادی راه افتادیم. در طرف راست خودمان دیدم هفت نفر از توده‌ای‌های هم زندان من ایستاده‌اند و تماشا می‌کنند. خلاصه آنها هم کنار من و آقای مطهری راه افتادند. شعار مردم شده بود «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». من به دهن آنها نگاه می‌کردم و می‌دیدم که دو تای اول را می‌گویند، جمهوری اسلامی را نمی‌گویند. گفتم چرا نمی‌گویید؟ گفتند چون دو تای اول را قبول داریم. سومی را قبول نداریم. گفتم شماها آدم بشو نیستید. خلاصه آنها رفتند و من آقای مطهری تا پایان رفتیم. یکی از دوستان ما هم آمد و گفت بگذارید از شما عکس بگیرم که آن عکس حالا هم هست(. راوی: حجت‌الاسلام جعفر شجونی؛ صفحه 24)

همکاری در نگارش کتاب‌های دینی

در سال ۵۲ که انتشارات حکمت را درست کردیم، وقتی استاد از این موضوع باخبر شدند، روزی که برای گرفتن درس منظومه به منزلشان رفته بودم، به من گفتند نمی‌شود که من به تو کتاب ندهم. بمان تا کتابی را پیدا کنم. نیم ساعتی کشوهایشان را گشتند و گفتند: «آقایان بهشتی و باهنر موقعی که در آموزش و پرورش بودند از من خواستند کتاب دینی بنویسم که نوشتم، اما چاپ نشد. حالا بیا بخوان و نظرت را بگو و بعد هم چاپ کن» کتاب را گرفتم و حاشیه‌هایی بر آن نوشتم. استاد پاسخ‌های مفصلی برای این حواشی دادند و سرانجام، یک کتاب ۱۵۰ صفحه‌ای تبدیل به مجموعه‌ای ۷ جلدی شد. این صعه صدر، این بلندمنشی و احترام به کسی که در مقابل علم ایشان، هیج بود، این همه تواضع و تقدپذیری، از ایشان وجودی ممتاز ساخته بود. (راوی: دکتر حسین غفاری؛ صفحه 24 )

انصاف و بزرگ‌منشی استاد مطهری

استاد مطهری دو خصوصیت بارز داشتند: ابتدا اینکه استاد همواره و در همه مسائل فکری، انسان بسیار منصفی بودند. هرگز برخورد متعصبانه با مسائل نداشتند و ناروا و بیجا قضاوت نمی‌کردند. انتقادات ایشان در حدی بود که منطقا به مسئله‌ای اشکال وارد می‌شد. دیگر از صفات بارز ایشان، بزرگ‌منشی و دریادلی استاد بود. اولین برخورد من با ایشان تبدیل به بزرگترین درس زندگیم شد. ۱۸ ساله بودم که در رشته فلسفه در دانشگاه قبول شدم. شنیدم که استاد در مدرسه مروی درس می‌دهند. تا روزی که به مدرسه مروی رفتم و دیدم سه چهار نفر در جلسه درس استاد نشسته‌اند و ایشان «شفای ابن‌سینا» را درس می‌دهند. من تا آن روز اسم این کتاب را هم نشنیده بودم. کتاب «شفا» از سنگین‌ترین کتاب‌های فلسفه است. استحکام فکری استاد به شدت مرا تحت تاثیر قرار داد. درس که تمام شد نزد ایشان رفتم و گفتم اجازه می‌دهید در درس شما شرکت کنم؟ فرمودند: اگر برایت قابل استفاده است، بیا. از آن به بعد دیگر جایی نبود که استاد درس بدهد و من نروم. بعدها که خودم معلم شدم، دیدم حتی اگر دانشجوی فوق لیسانس هم بخواهد، سر کلاس شفای من که محلی از اعراب ندارم، بیاید به او می‌گویم در سطح تو نیست و اول برو درس‌های دیگر را بخوان. هنوز هم متحیرم که استاد چقدر بزرگ‌منش بودند که از من دیپلمه نپرسیدند کی هستی؟ چه خواندی؟ فقط از روی سوالاتی که می‌پرسیدم، سواد و دانش مرا ارزیابی می‌کردند. (راوی: دکتر حسین غفاری؛ 28)

اقدام استاد مطهری در مقابل مارکسیست‌ها

آریان‌پور یک فرد مارکسیست یا بهتر بگویم لائیک بود و با سر و صدا و هوچیگری عرصه را برای فعالیت و تدریس مرحوم مطهری تنگ می‌کرد. او ظاهراً از حمایت دستگاه امنیتی برخوردار بود و مسئولین به هشدارهای آقای مطهری توجه نداشتند و دانشجویان علیه ایشان تحریک می‌شدند. نهایتاً هم کار به جایی رسید که مرحوم مطهری به عنوان اعتراض استعفا داد. (راوی: حجت‌الاسلام سید هادی خسروشاهی؛ صفحه 29)

تحلیل و نقد فرقان و ترور شهید مطهری

فقدان ایشان به ویژه در زمینه‌های عقیدتی و نظریه‌پردازی، ضایعه جبران‌ناپذیری است. آقای مطهری هم با معارف اسلام کاملاً آشنا بود و هم به شرایط و مقتضیات عصر حاضر اشراف و احاطه داشت. و همین امر موجب می‌شد که در استقرار نظام و تدوین قانون اساسی و جلوگیری از برخی از کاستی‌ها نقش ممتازی داشته باشد. ترور شهید مطهری به اعتقاد من کاملاً حساب‌شده بود. و بعید است که گروهک کوچکی مثل فرقان جز آلت دست و عامل توطئه‌پردازان بزرگ چیز دیگری بوده باشد. (راوی: حجت‌الاسلام هادی خسروشاهی؛ صفحه 29 )

تاثیر شهادت مطهری بر امام خمینی (ره)

احمد آقا می‌گفتند امام راحل به قدری از شنیدن خبر شهادت مطهری متاثر شده بودند که موهای ریششان را می‌کندند و وقتی می‌گفتند مطهری پاره تن من بود، از صمیم جان می‌گفتند. امام (ره) برای هیچ کس این‌قدر بی‌تاب و متالم نشدند. البته با موجی که کتاب‌های مطهری به راه انداخت، ایشان هرگز از بین نمی‌رود. بالاترین تیراژ کتاب‌ها متعلق به اوست و شاید بتوان تعبیر شهید جاوید را برای ایشان هم به کار برد. (راوی: حسین مهدیان؛ صفحه 35)

مطهری؛ نخستین کسی که انحراف گروه فرقان را آشکار کرد

اولین کسی که انحراف گروه فرقان را کشف کرد، آقای مطهری بود. او با درایت و دوراندیشی، به‌محض اینکه حرف‌های کسی را می‌شنید، به عمق و کنه منویات او پی می‌برد. هنگام مطالعه نشریات آن‌ها، به‌قدری احساس انحراف و خطر کرد که سکوت را شکست و برای حفظ اسلام و دین، جان خود را به خطر انداخت. او با اعضای گروه فرقان بحث می‌کرد، اما آن‌ها زیر بار نمی‌رفتند. در نتیجه، آقای مطهری ناچار می‌شد در سخنرانی‌هایش مردم را آگاه کند. این آگاهی‌بخشی باعث شد آن‌ها موضع‌گیری کنند و پشت پرده، نه‌تنها نقشه حذف مطهری، بلکه طرح نابودی افرادی را نیز که دست‌پرورده او بودند، بریزند. من هم در فهرست آن‌ها بودم. (راوی: حسین مهدیان، ص ۳۵)

مطهری؛ مصداق اولوالالباب

شهید مطهری مصداق کاملی از ویژگی‌هایی است که خداوند سبحان در آیات پایانی سوره آل‌عمران درباره «اولوالالباب» فرموده است. او اهل ذکر، انس با خدا، دعا، توسل، تهجد، شب‌زنده‌داری، وضوی دائم، عرفان الهی و عامل به احکام دین بود. همه چیز خود را در راه خدا داد و خداوند نیز بالاترین ارج و قرب را برای او قائل شد و مقام شهادت را در راه دین و اعتقاد نصیبش کرد. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «آن کسی که با خوارج بجنگد و شهید شود، مقامش از تمامی شهدا بالاتر است.» شهید مطهری نیز عمری با خوارج و منافقین زمانه خود مبارزه کرد. (راوی: قربانعلی دری نجف‌آبادی، ص ۳۷)

تحصن دانشگاه و نقش کلیدی مطهری در بازگشت امام

آقای مطهری در تحصن دانشگاه نقش اساسی داشتند. یک عده از جمله آقای مطهری، من و مرحوم آقای ربانی املشی به همراه حدود ۱۰ تا ۱۵ نفر دیگر به دانشگاه رفتیم. البته تعدادی از دانشجویان نیز آمده بودند.در دانشگاه، آقای مطهری از درِ جلوی مسجد وارد شدند و گفتند: «ما آمده‌ایم تحصن کنیم تا امام راحل بیایند و تا وقتی امام نیایند، ما نمی‌رویم.» همین موضع‌گیری سبب شد مردم هم به جمع ما بپیوندند. این تحصن نقش بسیار مهمی در بازگشت امام راحل ایفا کرد. حکومت ناچار شد راه را باز کند و روز بعد، امام تشریف آوردند. آقای مطهری نیز با ماشین به فرودگاه رفتند و در بهشت زهرا در کنار امام بودند. همچنین در طول اقامت امام در مدرسه رفاه تا زمان عزیمت به قم، همراه و یاور ایشان ماندند. (راوی: سید حسن طاهری خرم‌آبادی، صفحه ۳۹)

هشدار مطهری درباره نفوذ منافقین در مدرسه رفاه

منافقین، امام را در مدرسه رفاه محاصره کرده بودند و ادعا می‌کردند که «ما نیروی پیشرو هستیم». آقای مطهری این وضعیت را بسیار خطرناک می‌دانستند. مدرسه رفاه از دم در، تلفن‌ها و پشت‌بام‌ها به‌طور کامل در اختیار آن‌ها بود و آرم سازمان با همان ستاره مشهور روی سینه‌شان دیده می‌شد.آقای مطهری به امام راحل گفتند: «شما امشب اینجا نمانید.» لحنشان با وجود مهربانی و خضوع، قاطع و محکم بود. امام از ایشان استدلال نخواستند و فرمودند: «هرجا که بگویید، می‌روم.» یادم هست امام پشتی‌ای را که به آن تکیه می‌دادند زیر بغل زدند و گفتند: «راه بیفتیم!»

(راوی: حجت‌الاسلام هادی غفاری؛ صفحه ۴۴)

مأموریت فوری به خوزستان از سوی مطهری

چهار شب اول پیروزی انقلاب، حتی یک دقیقه هم به خانه سر نزدم و فقط چند دقیقه در سنگرهای کنار خیابان خوابیدم. روز پنجم یا ششم بود که بالاخره به خانه رفتم تا به مادرم و همسرم سر بزنم. حدود پنج یا شش صبح بود. نماز صبح را خواندم و تازه خوابم برده بود که تلفن زنگ زد. خیلی عصبانی شدم، گوشی را برداشتم و صدای شمرده آقای مطهری را شنیدم که گفتند: «سلام علیکم! من مرتضی مطهری هستم. خواب که نبودید؟»گفتم: «چرا، خواب بودم.» گفتند: «مجبوریم شما را بیدار کنیم. همین الآن به خوزستان بروید، نفت آبادان را تحویل بگیرید و کمیته را منصوب کنید.» گفتم: «باند فرودگاه بسته است.» گفتند: «الآن دستور می‌دهم باند را برایتان باز کنند.» خلاصه، اولین هواپیمایی که بعد از انقلاب از باند مهرآباد بلند شد، هواپیمای ما بود که البته خیلی هم خائف بودیم. (راوی: حجت‌الاسلام هادی غفاری، ص ۴۸)

نفوذ معنوی مطهری و نقش کلیدی در انتخاب افراد

آقای مطهری در انتخاب افراد نقش بسیار زیادی داشتند. در جلساتی که افراد مشخص می‌شدند، آقای مطهری می‌گفتند چه کسی را انتخاب کنند و چه کسی را نه. بسیاری از بزرگان مورد احترام امام راحل بودند، اما آقای مطهری نفوذ معنوی عجیبی داشتند و در واقع، به قول امام راحل، «حاصل عمر ایشان» بودند.بیهوده نبود که امام راحل به‌سرعت فرمودند: «همه نوشته‌هایشان بلااستثنا قابل استفاده هستند.» هنگامی که آقای مطهری رئیس شورای انقلاب شدند، امام به همه گفتند: «به حرف او گوش بدهید و اگر من به‌دلیلی نبودم، حرف آقای مطهری، حرف من است.» امام راحل درباره هیچ‌کس چنین سخنی نگفتند. من خودم در جلسه‌ای که امام این سخن را فرمودند، حضور داشتم. (راوی: حجت‌الاسلام هادی غفاری، صفحه ۴۸)

جایگاه ممتاز مطهری در شورای انقلاب

آقای مطهری در انتخاب افراد نقش زیادی داشتند. در جلسه‌ای که برای تعیین اعضا برگزار می‌شد، ایشان مشخص می‌کردند که چه کسی انتخاب شود و چه کسی نه. بسیاری از بزرگان مورد احترام امام راحل بودند، اما آقای مطهری نفوذ معنوی عجیبی داشتند و در واقع به قول امام راحل، «حاصل عمر ایشان» بودند.بیهوده نبود که امام راحل سریعاً فرمودند: «همه نوشته‌های ایشان بلااستثنا قابل استفاده هستند.» هنگامی که آقای مطهری را رئیس شورای انقلاب کردند، امام به همه گفتند: «به حرف او گوش بدهید و اگر من به دلیلی نبودم، حرف آقای مطهری، حرف من است.» امام راحل درباره هیچ‌کس چنین سخنی نگفتند. من در جلسه‌ای که این جملات را فرمودند، حضور داشتم. (راوی: حجت‌الاسلام هادی غفاری، صفحه ۴۸)

خبر تلخ شهادت و واکنش امام خمینی

امام راحل عادت داشتند رادیوی کوچکی را زیر سرشان بگذارند تا در جریان اخبار قرار گیرند. شبی که آقای مطهری شهید شد، حاج احمدآقا رادیو را برداشتند و پنهان کردند. نیمه‌شب، امام دنبال رادیو گشتند اما آن را نیافتند. هرچه پرس‌وجو کردند، پاسخ روشنی نشنیدند. احمدآقا نگران بودند که با شنیدن خبر، حال امام وخیم شود و می‌گفتند: «اصلاً مانده‌ام چه بگویم و چطور بگویم.» تا صبح، که در اخبار این واقعه اعلام شد، امام از ماجرا باخبر شدند. آن‌قدر این خبر برای امام سنگین بود که با آن همه صلابت و وقار، نتوانستند اشک‌هایشان را نگه دارند.(راوی: عالیه روحانی (همسر شهید)، صفحه ۵۰)

عنایت ویژه امام خمینی به خانواده شهید مطهری

هنگامی که همراه دامادم نزد امام راحل رفتم، ایشان خطاب به او فرمودند: «تصور نکن که پدر او شهید شده است. او حکم دختر مرا دارد و من حکم سرپرست او را. مبادا در احترام و تکریم به او کوتاهی کنی. فراموش نکن که او دختر کیست.» نکته جالب اینکه وقتی نزد خانم امام رفتیم، ایشان یک سکه تمام بهار آزادی را که زنجیری به آن وصل بود، به گردن دخترم انداختند و گفتند: «امام از وقتی دانستند که شما خواهید آمد، با این همه مشغله، کسی را به بازار فرستادند تا این هدیه را تهیه کند. از دیروز تاکنون، آن را در جیب پیراهنشان نگه داشته‌اند و بارها به من سفارش کردند که فراموش نکنم.»(راوی: عالیه روحانی (همسر شهید)، صفحه ۵۱)

نخستین تجربه نویسندگی با تشویق پدر

روزی داستانی نوشته بودم که پدرم با علاقه آن را خواندند و گفتند که آن را به آقای دکتر غفاری می‌دهند تا چاپ شود. نام داستان «کره‌اسب یتیم» بود. از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم و پرسیدم: «می‌توانم نام خودم را به عنوان مؤلف بنویسم؟» پدر لبخندی زدند و گفتند: «اسم کتاب خوب است. پیشنهاد می‌کنم اسم مؤلف را هم چیزی در همین وزن انتخاب کنی!» پدر اهل شوخی نبودند و اگر مزاحی می‌کردند، در همین حد بود. بسیار جدی و باصلابت، اما در عین حال، دنیایی از صفا و تواضع در وجودشان بود. تشویق‌های پدر غیرمستقیم، حکیمانه و گاه در قالب لطیفه‌هایی لطیف بود.

(راوی: دکتر مجتبی مطهری (فرزند شهید)، صفحه ۵۳)

احترام مطلق به والدین

پدر همیشه دست پدربزرگ را می‌بوسیدند. به یاد دارم یک‌بار در خانه با مادرم قهر کردم و غذا نخوردم. پدر نگاهی به من کردند و گفتند: «آدم از حرف پدر و مادرش بدش نمی‌آید. اگر از حرف کسی ناراحت شدی، حق با توست، اما پدر و مادر گوهرهای نفیسی هستند و کسی که باعث ناراحتی آنان شود، خیر نمی‌بیند.» پدر تأکید داشتند که دعای پدر و مادر بسیار اثرگذار است. می‌گفتند که کوچک‌ترین بی‌احترامی به والدینشان نکرده‌اند و یکی از عوامل پیشرفتشان، دعای خیر آن‌ها بوده است.(راوی: دکتر مجتبی مطهری (فرزند شهید)، صفحه ۵۴)

رابطه‌ای سرشار از احترام با همسر

هرگز ندیدم که پدر صدایشان را بلند کنند، حتی وقتی مادرم احساساتی می‌شدند، ایشان سکوت می‌کردند. هیچ‌گاه ندیدم که با مادرم با تحکم رفتار کنند. اگر هم می‌خواستند نکته‌ای را یادآوری کنند، با کمال ادب و احترام می‌گفتند: «اگر این کار را بکنید، بهتر است.» هر وقت مادرم حوصله نداشتند، پدر با صبر و سکوت با ایشان رفتار می‌کردند و محبت می‌نمودند. به ما نیز سفارش می‌کردند در برابر خانم‌ها سکوت کنیم و می‌گفتند: «احساسات آن‌ها بر عقلشان غلبه دارد. زود ناراحت می‌شوند، اما زود هم آرام می‌گیرند.»(راوی: دکتر مجتبی مطهری (فرزند شهید)، صفحه ۵۴)

رؤیای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، آرام‌بخش خانواده

تازه جنازه را دفن کرده بودیم که حاج احمدآقا آمدند و گفتند: «امام راحل منتظر شما هستند.» وقتی خدمت امام رسیدیم، فرمودند: «نمی‌توانم علایق خودم را نسبت به ایشان بیان کنم. فوق‌العاده برای من عزیز بودند. خدا ایشان را با پیامبر صلی‌الله‌محشور کند.»مادرم خوابی را که پدرم دیده بودند، نقل کردند: امام راحل و پدر در حال طواف کعبه بودند که دیوار کعبه شکاف برداشت و پیامبر صلی‌الله تشریف آوردند. پدر عقب ایستادند تا امام پیش بروند. پیامبر ابتدا امام را در آغوش گرفتند و سپس پدر را بوسیدند. امام هیچ توصیفی راجع به خودشان نگفتند، فقط فرمودند: «این خواب از عالم بالاست و پیامبر خبر از عالم بالا آورده‌اند.» وقتی مادرم از نبود محافظ برای پدر گلایه کردند، امام راحل گفتند: «ایشان قبول نمی‌کردند؛ این تقدیر الهی بود. مطمئن باشید که این خواب، نشانه استجابت دعای ایشان است؛ ایشان همیشه در روضه امام حسین علیه‌السلام بی‌تاب بودند و آرزوی شهادت داشتند.» (راوی: دکتر مجتبی مطهری (فرزند شهید)، صفحه ۵۵)

نماز و تربیت فرزند با مهربانی و ظرافت

دکتر مجتبی مطهری در صفحه ۵۶ می‌گوید: برادر کوچکم محمد ۶ ساله بود. یک روز پدر از او پرسیدند: «محمد! نمازت را خواندی؟» محمد گفت: «بله پدر!» پدر می‌دانستند که محمد در حیات مشغول بازی بوده و احتمالاً نماز نخوانده است. با درایت پرسیدند: «وقتی نماز می‌خواندی، کسی هم تو را دید؟» محمد، که پسر بسیار تیزهوشی است، سریع جواب داد: «به قدری حواسم به خدا بود که متوجه نشدم کسی مرا دید یا نه!» پدر لبخند زدند و گفتند: «آفرین پسر خوب که این‌قدر به نماز توجه داشتی!» و سپس با تشویق‌های گوناگون، کاری کردند که نماز سر وقت، هرگز از او ترک نشود.

نظم و وقت‌شناسی در جزئی‌ترین رفتارهای روزانه

نظم پدر در همه کارهایشان، از لباس پوشیدن و مطالعه و تدریس تا آداب غذا خوردن، کاملاً مشهود بود. مثلاً هنگام غذا خوردن، از همان ابتدا میزان نانی را که باید می‌خوردند مشخص می‌کردند و حتی یک لقمه بیشتر نمی‌خوردند. این عادت هنوز در بعضی از ما باقی مانده است. همچنین پدر می‌دانستند که ما حدود ۴:۳۰ تا ۵ بعدازظهر از مدرسه برمی‌گردیم. با هر کاری که داشتند، از اتاق بیرون می‌آمدند و حتی اگر زمان کوتاهی بود، از حال و روز ما و وضعیت درسی‌مان می‌پرسیدند.( راوی: سعیده مطهری، دختر شهید، صفحه ۵۷ )

حساسیت در حلال و حرام حتی در سفر

آقا معمولاً تابستان‌ها خانواده را به سفر می‌بردند. یادم هست وقتی از مشهد برمی‌گشتیم، گفتند: «کریمی! یک جای خلوت پیدا کن تا بچه‌ها بتوانند در آب دریا شنا کنند.» یک بار به رستورانی رفتیم تا چای بخوریم. آقا نسبت به همه مسائل بسیار دقیق بودند و مرا هم در این زمینه حساس کرده بودند. گفتند: «برو چای بگیر.» رفتم و دیدم صاحب رستوران در یخچالش مشروب دارد. به آقا گفتم. آقا گفتند: «چای نگیر؛ نوشابه بگیر و سر راهت هم شیشه‌های نوشابه را در حوض آنجا آب بکش.» البته همه این کارها را طوری انجام دادم که به صاحب رستوران برنخورد. آقا واقعاً حواس‌شان به همه چیز بود. (راوی: غلامرضا کریمی، راننده استاد، صفحه ۵۹ )

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha